مهمونی شب یلدا
سلام عسلم
خوبی جیگرم؟ مواظب خودت هستی؟ مامانی من ازت بی خبرم و نگران. فقط جدیدا که حالم خوب نیست با خودم میگم حتما تو خوبی ایشالا. خیلی مراقب خودت باش عشقم.
حالا امشب که مهمون داریم مامانی اصلا حالش خوب نیست.
ده دقیقه تو آشپزخونه کارامو انجام میدم پنج دقیقه میام تو اتاق دراز می کشم.
کلی کار ریخته سرم. طفلک مامانجون اومده بالا کلی کمک کرد. اگه نبود تنهایی به هیچ کاری نمیرسیدم با این حالم. تو هم توی دل مامانی کمک میکردی قربون دستای کوچولوت برم
شانس ما بابایی که امروز ماموریته قرار بود ساعت 3 بیاد و خریدارو انجام بده اما متاسفانه پروازش تاخیر داشت و مامانی دوست داشت موهای خودشو بکنه از عصبانیت
خلاصه بابایی ساعت 9 شب بالاخره اخرین خریدارو هم انجام داد
ولی چون همه جا شلوغ بود و باید یکی دو ساعت تو صف میموند ما امسال واسه پنجمین سالگرد ازدواجمون کیک نداشتیم! اما اشکالی نداره چون به جای کیک تو رو داریم خوشمزه مامان.
با اینکه من خیلی حرص خوردم ولی شب خیلی خوبی بود و خوش گذشت حسابی. خاله 1 و 2 با بچه هاشون، مامانجون، عمه 1 هم که تهران بود با دخترش و دامادش که هنوز نامزدن مهمونامون بودن. و البته من و بابایی و تو که از همه مهم تری عشقم. همه چی هم عالی شده بود. هم غذا هم دسر و هم بقیه خوراکی های مخصوص شب یلدا. بابایی از هیچی کم نذاشته بود دست گلش درد نکنه.
راستی بابایی به جز کادو اصلی یه سورپرایز هم برام داشت که واقعا من ذوق مرگ شدم و تا اخر شب حسابی شارژ بودم. بابایی یکی از عکسای عروسیمونو داده بود به شکل پازل درآورده بودن. خیلی باحال شده بود. تا ساعت 1 شب با بچه ها مشغول چیدنش بودیم و کلی خندیدیم.
اخر شب هم عمه اینا موندن و بقیه رفتن خونه هاشون. من و بابایی هم بیهوش شدیم از خستگی البته مامانی اینقدر حالش بد بود و سردرد داشت که اصلا راحت نخوابید.
یلدات مبارک عشقم. عاشق تو و بابایی مهربونتم.ایشالا یلدای بعدی بغلمونی.
اینم از هندونه های شب یلدای من و تو و بابایی