سفر دوم تو دل مامانی
روز سوم عید رفتیم پیش خانواده بابایی.
تا 16 فروردین اونجا بودیم. کلی مهمونی رفتیم. خرید رفتیم و برات سرویس کالسکه خریدیم و کلی لباس و پتو و . . .
مامان بزرگ و عمه 3 هم زحمت کشیدن و برات لباس خریدن. دستشون درد نکنه.
13 بدر رفتیم باغ بابا بزرگ اینا و تا عصری بودیم. خوش گذشت. با بابایی عکس هم گرفتیم.
14 فروردین هم عروسی دختر عمه ات بود.
سفرمون خیلی طولانی شد. راستشو بخوای مامانی خیلی اذیت شد. خیلی هم خسته شد و بدتر از اون خیلی نگران تو بودم عسلم. موقع برگشت هم همش رو صندلی عقب دراز کشیده بودم و طفلک بابایی تنها رانندگی کرد و حسابی کمردرد گرفت. بمیرم براش.
مهمترین اتفاق این 13 روز هم این بود که 5 ماهگیت تموم شد و رفتیم تو شش ماه.
هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
جایزه 5 ماهگیت رو هم همینجا میزارم نفس مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی