یه نی نی شیطون و یه مامان نگران
سلام گل قشنگ من
عزیز دلم از فردای شبی که مهمون داشتیم مامان از بدن درد نتونست از جاش بلند شه!
نمیدونم چرا اینجوری شد. مثل اینکه خیلی بهم فشار اومد و 2 روز خوابیدم فقط!
بمیرم الهی برات. به تو هم فشار اومده قربونت برم چون تکونات کم شده. بعدشم دیگه تکون نخوردی و مامان داشت میمرد از نگرانی. تا صبح کلی چیز شیرین خوردم و قربون صدقه ات رفتم که یه کوچولو تکون بخوری. اما خبری نشد. فردا صبح طاقت نیاوردم دیگه و زنگ زدم به مطب دکترم. بالاخره منشی رو راضی کردم همون موقع برم. تو مطب خانم دکتر گفت بخوابم تا صدای قلبتو گوش کنه. یه کم طول کشید تا قلب کوشولوتو پیدا کنه قلب من داشت از کار می افتاد مامانی. اما بالاخره موفق شد . صدای قشنگ قلبتو شنیدم و تازه یادم افتاد که نفس بکشم!!
دکتر گفت ممکنه آب کیسه ای تو توش هستی کم شده باشه و مامان کلی نگران شد. گفت اگه حرکاتت بیشتر نشد برم سونوگرافی.
اومدم خونه و فقط تا بابایی بیاد تونستم تحمل کنم. تا رسید بغضم ترکید و زدم زیر گریه. طفلک بابایی اینقدر ترسید و نگرانت شد که کمرش گرفته بود تا شب!
بابایی گفت زود حاضر شم بریم سونوگرافی. خلاصه تا 7 نوبتمون شد و رفتیم داخل. دکتر گفت همه چی خوبه و تو گل دختر هم فقط میخواستی خودتو واسه مامان و بابا لوس کنی!
خدا رو هزار بار شکر که خوبی گلکم.
خییییلی مواظب خودت باش نفسم.
من و بابایی عاشقتیم
هر چند خیلی ترسوندیمون ولی بهانه ای شد واسه دیدنت عسلم.
تو ٢٣ هفته و ٦ روز :
وزن : ٦٨٤ گرم
قد : ٣٤ سانتیمتر
تعداد ضربان قلب : ١٣٦
ماشاالله به گلم