اولین ماه انتظار
سلام عزیزم
دیر اومدم میدونم اما عذرم موجه مامانی
مهمون داشتیم. مامان بزرگ، بابابزرگ و عمه اومده بودن. چند روزی مهمونمون بودن. خلی مهربونن حالا خودت که بیای میبینیشون عسلم.
بعد از رفتنشون هم عمو و زن عموی من اومدن کلی خونمون شلوغ بود، یعنی خونه مامانجون.
ما هم همش پایین بودیم.
محرم اومده مامانی. کلی دعا کردم حالا که من و بابایی تصمیم گرفتیم بیای خدا زیاد منتظرمون نزاره و زودی تو رو بفرسته پیشمون
واسه خاله ها هم کلی دعا کردم. من و خیلی از خاله ها نذر کردیم سال بعد شما نی نی هارو سقا کنیم و ببریم همایش شیرخوارگان حسینی. ایشالااااا
عشق من این ماه بابایی ماموریتش یه کم روزاش جابجا شد حالا نمیدونم این ماه میای تو دلم یا نه.
اما حس خوبی دارم کاش درست باشه حسم!
مانانی منتظرتم و یه عالمه دوست دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی