من نا امید نمیشم
کوچولوی من سلام
امروز صبح رفتم آزمایشگاه
قبل از آزمایش مسئول اونجا گفت زود اومدی و ممکنه لازم باشه تکرار شه آزمایش.
ترسیدم مامانی. نکنه تو دلم نباشی جوجوی منم؟
موقعی که داشت خون می گرفت ازم پرسید دوس داری مثبت باشه یا منفی؟ با یه عالمه اضطراب گفتم مثبت. گفت ایشالا
اون نیم ساعت چقدر طولانی بود!!!!!!
بالاخره جواب حاضر شد بتا 22 بود و رنج مثبت آزمایشگاه بالای 25!
گفت تو رنج مشکوکه. یه هفته دیگه بیا
کلی حالم گرفته شد مامانی
خوبه این همه سفارش کرده بودم بهت که بتات بالا باشه!
اما فدای سرت. ایشالا هستی عشقم و آزمایش بعدی خیالمون راحت میشه
همش دارم سعی میکنم مثبت فکر کنم و به بودنت
فردا بابایی به خاطر آلودگیه هوا تعطیله، اما من و تو چون دو روزه نرفتیم باید بریم سرکار. خیلی نگرانتم مامانی. حتما فردا ماسک میزنم.
بابایی با اینکه هنوز مطمئن نیست هستی یا نه اما خیلی نگرانمونه. می گفت بریم بمونیم پیش مامان بزرگ اینا. اونجا آب و هواش تمیزه.
اما نمیشه که گلم. دلمون واسه بابایی تنگ میشه. مگه نه؟
مواظب خودت باش شیرینم
دوست دارم