سلام عزیزم دیر اومدم میدونم اما عذرم موجه مامانی مهمون داشتیم. مامان بزرگ، بابابزرگ و عمه اومده بودن. چند روزی مهمونمون بودن. خلی مهربونن حالا خودت که بیای میبینیشون عسلم. بعد از رفتنشون هم عمو و زن عموی من اومدن کلی خونمون شلوغ بود، یعنی خونه مامانجون. ما هم همش پایین بودیم. محرم اومده مامانی. کلی دعا کردم حالا که من و بابایی تصمیم گرفتیم بیای خدا زیاد منتظرمون نزاره و زودی تو رو بفرسته پیشمون واسه خاله ها هم کلی دعا کردم. من و خیلی از خاله ها نذر کردیم سال بعد شما نی نی هارو سقا کنیم و ببریم همایش شیرخوارگان حسینی. ایشالااااا عشق من این ماه بابایی ماموریتش یه کم روزاش جابجا شد حالا نمیدونم این ماه میای تو دلم یا نه. اما حس ...