شکوفه انار مامان و بابا، نارمیلا جونشکوفه انار مامان و بابا، نارمیلا جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

قشنگ ترین اتفاق زندگی

این روزا حالم خوبه

سلام گل نازم اومدم بگم مامان این روزا یه جورایی شده ،همش فکر میکنم تو دلمی وروجک. هیچ نشونه ای ندارم که بفهمم فقط یه حسی بهم میگه خیلی بهم نزدیکی. فقط زیاد غذا خوردنم که اونم واسه بابایی شده سوژه!! آخه من غذام زیاد نیست مامانی ولی این روزا خیلی میخورم بابایی میگه چون تعطیلاته و همش خونم اشتهام زیاد شده!!    هر روز باهات حرف میزنم. سرکار که میرم خیلی حواستم بهت هست که اذیت نشی وااااااااای خدا جونم یعنی میشه؟  یعنی حال و هوای من بی دلیل تغییر نکرده؟ کاش تو دلیلش باشی کوچولو ...
6 آذر 1391

اولین ماه انتظار

سلام عزیزم دیر اومدم میدونم اما عذرم موجه مامانی مهمون داشتیم. مامان بزرگ، بابابزرگ و عمه اومده بودن. چند روزی مهمونمون بودن. خلی مهربونن حالا خودت که بیای میبینیشون عسلم. بعد از رفتنشون هم عمو و زن عموی من اومدن کلی خونمون شلوغ بود، یعنی خونه مامانجون. ما هم همش پایین بودیم. محرم اومده مامانی. کلی دعا کردم حالا که من و بابایی تصمیم گرفتیم بیای خدا زیاد منتظرمون نزاره و زودی تو رو بفرسته پیشمون واسه خاله ها هم کلی دعا کردم. من و خیلی از خاله ها نذر کردیم سال بعد شما نی نی هارو سقا کنیم و ببریم همایش شیرخوارگان حسینی. ایشالااااا عشق من این ماه بابایی ماموریتش یه کم روزاش جابجا شد حالا نمیدونم این ماه میای تو دلم یا نه. اما حس ...
1 آذر 1391

برای گل قشنگم

گلکم سلام خوبی عشق مامان؟  مامی دیروز رفت دکتر. دکی گفت خوبه خوب شده. دیگه دارو نداد خدارو شکر. منم خیلی خوشحال شدم اخه خیلی میترسیدم مشکل کلیه ام جدی باشه ولی حل شد. عزیز دلم حالا من و بابایی میتونیم با خیال راحت بیاییم دنبالت اما مامی از دیشب دودل شده و نمیدونه چیکار کنه! مامی کلی دلش گرفته. امروزم سرکار نرفته چون اصلا حوصله نداشت ولی تو حاضر باش عشقم. ساکتو ببند و آماده باش که هر موقع اومدیم دنبالت بتونی با ما بیای اگه این ماه نیاییم دنبالت حتما ماه دیگه میاییم ایشالاااا با قلب کوچولو و مهربونت برامون دعا کن مامانی دوست دارم کوچولوی نازم
23 آبان 1391

مامی دلش گرفته

سلام کوچولوی نازم خوبی عشقم؟ دیدی چی شد مامانی؟ دیدی بابایی منو تنها گذاشت رفت ماموریت! البته بابایی هم تقصیر نداره هاااا داره تلاش میکنه واسه من و تو زندگی خوبی فراهم کنه. مجبور بره دیگه اما مامی کلی دلش گرفته اخه خیلی دوس داشت بابایی این روزا کنارش باشه خوب کاریش نمیشه کرد مامانی بازم باید صبر کنیم تو که یادت نمیره واسه مامانی و بابایی دعا کنی؟! دوست دارم عزیزکم   ...
23 آبان 1391

قدم اول

سلام گل نازم خیلی وقته دوس داشتم برات یه وبلاگ درست کنم اما نمی دونم چرا نمیشد. می خواستم صبر کنم وقتی اومدی پیشمون برات درستش کنم اما ... امشب که شبه عیده غدیره و خیلی شبه خوبیه به سرم زد بیام و پست اولو برات بزارم که شروع وبلاگت تو این شب باشه مامانی  شاید خوشت بیاد و زودی بیای کنارمون گلکم من و بابایی داریم یه تصمیمایی میگیریم. میخوایم کم کم اگه خدا بخواد خونوادمون سه نفره بشه. من و بابایی با هم خیلی خوشبخیتم و میخواییم تو هم بیای و زندگیمون رو شیرینتر کنی. تو که تو آسمونایی و به خدا نزدیکتری خودت ازش بخواه تو رو زودتر بفرسته پیش ما عسلکم. وای جوجو یعنی ممکنه عید غدیر سال دیگه پیشمون باشی؟؟؟؟ از خدای مهربون میخ...
13 آبان 1391