شکوفه انار مامان و بابا، نارمیلا جونشکوفه انار مامان و بابا، نارمیلا جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

قشنگ ترین اتفاق زندگی

خداروشکررررررررر

سلام عشق مامان امروز رفتیم سونو. مردم از استرس و نگرانی تا نوبتمون بشه. قلبم اومد تو حلقم تا نتیجه رو بگه. حتی جرات نداشتم تو چشای نگران بابابیی نگاه کنم. چقدر خوب بود که پیشمون بود. تنهایی نمیتونستم تحمل کنم. بالاخره اندازه ها رو گرفت  و نتیجه رو گفت. یه نتیجه خوب!!! فدای تو بشم که به خاطر دل مامان و بابا خوش قولی کردی و  مواظب خودت بودی تا من و بابایی دیگه غصه نخوریم. خداروشکر مشکل تا حد زیادی حل شده. خدارو هزار بار شکر. فدای قد و بالات بشم دخترک قد بلندم. دکتر گفت وزنتم خوبه باربی مامان. یه کم توپول تر هم بودی بهتر بود ولی همین که سلامتی به اندازه همه دنیا برامون ارزش داره. وقتی بیای بغلم حسابی شیر...
12 تير 1392

هنوز هیچی !!!

امروز تو 33 هفته و 1 روزگی رفتم یه سونوی دیگه که گفته بودن کارش خوبه! متاسفانه خیلی بی دقت بود و حتی وزنتو اشتباه زده بود 2900!!! اصلا نمیتونم رو جوابی که داده حساب کنم و بیشتر نگران شدم. مجبوریم یه هفته دیگه صبر کنیم تا دوباره برم سونویی که همیشه میرم. تا اون موقع خیلی مواظب خودت باش و قول بده خوبه خوب باشی عزیز دلم مامان داره دق میکنه از غصه . . . خدایا به خودت سپردمش ...
1 تير 1392

............

دل من و بابایی پر از غصه شده ........ مگه قول نداده بودی مواظب خودت باشی؟؟؟ اگه بد قولی کنی دیگه برات نمینویسم   ٣١ هفته وزن : 1650 گرم قد : 43 سانتیمتر ضربان قلب : 131 بقیه صفحات سونو رو اعصابمه نمیخوام نگاشون کنم  ولی تا شب اشک ریختم و تو نت سرچ کردم خدایا کمکمون کن ...
18 خرداد 1392

هفت ماهگی عشقم

سلام کوچولوی نازم خوبی نفسم؟ توپول موپول شدی؟ کاش میشد ببینمت. یه ماه دیگه هم گذشت خداروشکر کی میشه بیام بگم داره تموم میشه و چیزی نمونده بیای تو بغلم؟؟؟ فعلا با بابایی منتظریم تا بریم سونو و اونجا ببینیمت. مامانی واسه هفت ماهگیت یه جایزه خوشمل خریدم که عکسشو برات میزارم. البته باید یه کم بزرگتر بشی تا بتونیم با هم بازی کنیم.  مبارکت باشه جوجه کوشولو                              ...
13 خرداد 1392

روز پدر

برای تو می نویسم فرزندم آری همان مرد است... پای دلم لرزید... نتوانستم راهی شوم... آنروز که برای اولین بار دستان مرا در دست گرفت.آری همان مرد است که با آمدنش نور را به قلب من آورد و پای دلم نشست با صبوری... نگاهش می کنم با شوق... راه می رود و گوش دلم به صدای پای اوست و بند دلم گیر نگاهی که وقتی می گذرد از کنارم مرا درخود محو می کند... هنوز دست و پایش را گم می کند دلم...می لرزد وقتی چشمهایش کنجکاوانه احساس مرا زیر و رو می کند هنوز هم و همیشه... آیا هرگز کسی می توانسته اینگونه عاشق باشد؟ او انتخاب من است... زندگی من است... و نفسی که در جسم من روح زندگی را می دمد با آغوشی که امنیت محض است بی دروغ! و دستانی که ...
3 خرداد 1392

نارمیلا

سلام سلام چطوری عشق مامان؟ فدای گل کوچولوی نازم بشم من. عروسک ناز ما بالاخره اسم دار شد. با بابایی 10 تا از اسمایی که خوشمون اومده بود رو نوشتیم و  بعدش هم من و هم بابا به ترتیب علاقه اسمارو نوشتیم. اونایی که تو لیستامون مشترک نبود رو حذف کردیم و موند 3 تا اسم. از بین اونا هم قرعه کشی کردیم و اسم دختر نازمون شد :                                             نارمـــــــــــــــــــــــــیلا   &n...
30 ارديبهشت 1392

جایزه شش ماهگی

دوباره سلام جونم برات بگه این ماه چهار تا مهمون گل داشتیم. دوستای خوبم اومدن خونمون و کلی بهمون خوش گذشت. خاله الی، خاله گلی، خاله نسرین و حاله نازی. کلی گفتیم و خندیدیم و خاله ها لباسا و بقیه وسایل تورو دیدن، بعدشم عصرونه خوردیم و چند تا عکس یادگاری گرفتیم. خاله های مهربون خیلی زحمت کشیده بودن و برات هدیه گرفته بودن. منم هدیه ها رو گذاشتم واسه تولد شش ماهگیت. دستشون درد نکنه. ایشالا بتونیم براشون جبران کنیم. خوشگلم دعا کن نی نی خاله نازی و خاله گلی به سلامت بیان بغل ماماناشون و نی نی های خاله نسرین و خاله الی هم هر موقع خودشون خواستن زودی بیان تو دلشون ایشالاااااا.          &nbs...
13 ارديبهشت 1392

شش ماهگی وروجکم

سلام گیس گلابتون مامانی خوبی؟ سرحالی؟ تکونات و شیطونی هات که میگن همین طوره! عاشق تکوناتم عسلم. از وقتی بیدار میشم  با هم حرف میزنیم و تو تو واسه مامان تکون میخوری و دلبری میکنی. مامانم همش قربون صدقت میره. همه کارامونم با هم انجام میدیم. خیلی خوبه که اینقدر بهم نزدیکی. با من نفس میکشی. ضربانتو تو وجودم حس میکنم و بودنت بهم آرامش میده. سکسکه های بامزه اتو میشمرم و قند تو دلم آب میشه. خداروشکر که هستی و سالمی . منم فقط همینو میخوام عزیزکم . تو که خوب باشی منم خوبم . بابایی هم خوبه. اصلا همه چی خوب و روبراهه. عزیزم شش ماهه که تو دل مامانی. داری بزرگ میشی نفسم. تو بزرگتر مامانی چاق تر!!! خیلی چاااااااااااق! راستشو بخوای زیاد ر...
13 ارديبهشت 1392

روز مادر

  وقتی بعد از مدتها انتظار پاهای کوچکت به زمین خدا برسد و پس از جدا شدن از بهشت خدا گریه بلندی سر دهی نمیدانی که با اولین گریه ات دنیا به من می خندد و نام زیبای مادر بر من می نهد   سلام عروسکم امروز روز مادره. یه روز خاص واسه یه ادمای خاص به نام مادر ... من هنوز یه مامانه نصفه و نیمه هستم تا وقتی بیای تو بغلم  و من جرات پیدا کنم که بگم من یه مادرم! از خدا ممنونم که تورو بهم داده و با بودن تو میتونم شایسته این نام مقدس باشم. دوس دارم یه مامان خوب بشم برات مثل مامانه خودم. کاش بتونم. مامان گلم روزت مبارک. تا زنده ام مدیون زحمات تو و محتاج آغوش گرمتم. خیلی دوست دارم مامان مهربونم   ...
11 ارديبهشت 1392

یه نی نی شیطون و یه مامان نگران

سلام گل قشنگ من عزیز دلم از فردای شبی که مهمون داشتیم مامان از بدن درد نتونست از جاش بلند شه! نمیدونم چرا اینجوری شد. مثل اینکه خیلی بهم فشار اومد و 2 روز خوابیدم فقط! بمیرم الهی برات. به تو هم فشار اومده قربونت برم چون تکونات کم شده. بعدشم دیگه تکون نخوردی و مامان داشت میمرد از نگرانی. تا صبح کلی چیز شیرین خوردم و قربون صدقه ات رفتم که یه کوچولو تکون بخوری. اما خبری نشد. فردا صبح طاقت نیاوردم دیگه و زنگ زدم به مطب دکترم. بالاخره منشی رو راضی کردم همون موقع برم. تو مطب خانم دکتر گفت بخوابم تا صدای قلبتو گوش کنه. یه کم طول کشید تا قلب کوشولوتو پیدا کنه قلب من داشت از کار می افتاد مامانی. اما بالاخره موفق شد . صدای قشنگ قلبتو شنیدم ...
28 فروردين 1392