شکوفه انار مامان و بابا، نارمیلا جونشکوفه انار مامان و بابا، نارمیلا جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

قشنگ ترین اتفاق زندگی

جایزه شش ماهگی

دوباره سلام جونم برات بگه این ماه چهار تا مهمون گل داشتیم. دوستای خوبم اومدن خونمون و کلی بهمون خوش گذشت. خاله الی، خاله گلی، خاله نسرین و حاله نازی. کلی گفتیم و خندیدیم و خاله ها لباسا و بقیه وسایل تورو دیدن، بعدشم عصرونه خوردیم و چند تا عکس یادگاری گرفتیم. خاله های مهربون خیلی زحمت کشیده بودن و برات هدیه گرفته بودن. منم هدیه ها رو گذاشتم واسه تولد شش ماهگیت. دستشون درد نکنه. ایشالا بتونیم براشون جبران کنیم. خوشگلم دعا کن نی نی خاله نازی و خاله گلی به سلامت بیان بغل ماماناشون و نی نی های خاله نسرین و خاله الی هم هر موقع خودشون خواستن زودی بیان تو دلشون ایشالاااااا.          &nbs...
13 ارديبهشت 1392

شش ماهگی وروجکم

سلام گیس گلابتون مامانی خوبی؟ سرحالی؟ تکونات و شیطونی هات که میگن همین طوره! عاشق تکوناتم عسلم. از وقتی بیدار میشم  با هم حرف میزنیم و تو تو واسه مامان تکون میخوری و دلبری میکنی. مامانم همش قربون صدقت میره. همه کارامونم با هم انجام میدیم. خیلی خوبه که اینقدر بهم نزدیکی. با من نفس میکشی. ضربانتو تو وجودم حس میکنم و بودنت بهم آرامش میده. سکسکه های بامزه اتو میشمرم و قند تو دلم آب میشه. خداروشکر که هستی و سالمی . منم فقط همینو میخوام عزیزکم . تو که خوب باشی منم خوبم . بابایی هم خوبه. اصلا همه چی خوب و روبراهه. عزیزم شش ماهه که تو دل مامانی. داری بزرگ میشی نفسم. تو بزرگتر مامانی چاق تر!!! خیلی چاااااااااااق! راستشو بخوای زیاد ر...
13 ارديبهشت 1392

روز مادر

  وقتی بعد از مدتها انتظار پاهای کوچکت به زمین خدا برسد و پس از جدا شدن از بهشت خدا گریه بلندی سر دهی نمیدانی که با اولین گریه ات دنیا به من می خندد و نام زیبای مادر بر من می نهد   سلام عروسکم امروز روز مادره. یه روز خاص واسه یه ادمای خاص به نام مادر ... من هنوز یه مامانه نصفه و نیمه هستم تا وقتی بیای تو بغلم  و من جرات پیدا کنم که بگم من یه مادرم! از خدا ممنونم که تورو بهم داده و با بودن تو میتونم شایسته این نام مقدس باشم. دوس دارم یه مامان خوب بشم برات مثل مامانه خودم. کاش بتونم. مامان گلم روزت مبارک. تا زنده ام مدیون زحمات تو و محتاج آغوش گرمتم. خیلی دوست دارم مامان مهربونم   ...
11 ارديبهشت 1392

یه نی نی شیطون و یه مامان نگران

سلام گل قشنگ من عزیز دلم از فردای شبی که مهمون داشتیم مامان از بدن درد نتونست از جاش بلند شه! نمیدونم چرا اینجوری شد. مثل اینکه خیلی بهم فشار اومد و 2 روز خوابیدم فقط! بمیرم الهی برات. به تو هم فشار اومده قربونت برم چون تکونات کم شده. بعدشم دیگه تکون نخوردی و مامان داشت میمرد از نگرانی. تا صبح کلی چیز شیرین خوردم و قربون صدقه ات رفتم که یه کوچولو تکون بخوری. اما خبری نشد. فردا صبح طاقت نیاوردم دیگه و زنگ زدم به مطب دکترم. بالاخره منشی رو راضی کردم همون موقع برم. تو مطب خانم دکتر گفت بخوابم تا صدای قلبتو گوش کنه. یه کم طول کشید تا قلب کوشولوتو پیدا کنه قلب من داشت از کار می افتاد مامانی. اما بالاخره موفق شد . صدای قشنگ قلبتو شنیدم ...
28 فروردين 1392

سفر دوم تو دل مامانی

روز سوم عید رفتیم پیش خانواده بابایی. تا 16 فروردین اونجا بودیم. کلی مهمونی رفتیم. خرید رفتیم و برات سرویس کالسکه خریدیم و کلی لباس و پتو و . . . مامان بزرگ و عمه 3 هم زحمت کشیدن و برات لباس خریدن. دستشون درد نکنه. 13 بدر رفتیم باغ بابا بزرگ اینا و تا عصری بودیم. خوش گذشت. با بابایی عکس هم گرفتیم. 14 فروردین هم عروسی دختر عمه ات بود. سفرمون خیلی طولانی شد. راستشو بخوای مامانی خیلی اذیت شد. خیلی هم خسته شد و بدتر از اون خیلی نگران تو بودم عسلم. موقع برگشت هم همش رو صندلی عقب دراز کشیده بودم و طفلک بابایی تنها رانندگی کرد و حسابی کمردرد گرفت. بمیرم براش. مهمترین اتفاق این 13 روز هم این بود که 5 ماهگیت تموم شد و رفتیم تو شش ماه...
16 فروردين 1392

سال 92 مبارک

سلام پرنسس ناز من هیچ وقت فکرشم نمیکردم نوروزی بیاد که موقع سال تحویل تو، توی وجودم باشی و لحظه لحظه با من نفس بکشی و هر روز بزرگتر و قوی تر بشی و من، بی صبرانه منتظر در آغوش کشیدنت باشم. این نوروز رو با تو جشن گرفتیم. بابایی برات ماهی قرمز خرید و از اینکه تو هم مثل خودش تو سال مار به دنیا میای کلی ذوق کرد و قربون صدقه ات رفت!! روز سال تحویل 20 هفتگیت تموم شد و این یعنی نصفه راهو رفتیم مامانی. ایشالا بقیه اش هم به خوبی بگذره. وقتی بزرگ شدی عکسای این نوروز رو بهت نشون میدم که تو دل مامانی بودی. امیدوارم امسال برای همه سال پر از خیر و برکت و سلامتی باشه و تو هم صحیح و سالم والبته به موقع بیای بغلمون. برای خاله ها دعا کن گلم. از ...
1 فروردين 1392

سونوگرافی سلامت جنین

سلام عزیز دلم در چه حالی مامانی؟ من که دیگه به جای روزا، ساعت هارو میشمردم تا برسیم به امروز. خیلی طول کشید. اما بالاخره رسید. بازم زل زدم به مانیتور روبروم. وای که چقدر تو بامزه و نازی عشقم. کوچولوی خواستنیه من. بازم دکتر همه اعضای بدن کوچولوتو بررسی کرد. کلیه ها، معده، دیافراگم و ... الهی شکر که سالمی. با ترس در مورد مشکلی که همیشه نگرانشم از دکتر پرسیدم گفت سالمه سالمی. خدایا شکرت شکرت. و بالاخره بعد از کلی تلاش برای تشخیص جنسیت و بعد از اینکه کلی سربسرمون گذاشت گفت : یه دختر نازه!                   &nbs...
26 اسفند 1391

تولد بابایی

سلام سلام عزیزم امروز یه روز خوب بود. روز تولد بابایی مهربونت. روز تولد عشق من. بابایی خوب و نازت خیلی برای من و تو زحمت میکشه. خیلی خیلی هم مواظبمونه. باید همیشه قدرشو بدونیم مامانی. خدا همیشه برامون حفظش کنه. عزیز دلم، همسر مهربونم، همه زندگیم، تولدت مبارک. امسال من و تو و مامانجون رفتیم برای بابایی کادو و کیک خریدیم و براش جشن گرفتیم. ایشالا سال دیگه با بودن تو جشنمون قشنگتر هم میشه. ...
22 اسفند 1391

چهار ماهگی تو دلی من

نی نی قشنگم ممنونم که دیگه مامانی رو اذیت نمیکنی و اروم و بی دردسر داری تو دلم بزرگ و بزرگتر میشی. مامان حالش خیلی بهتر شده. تهوعش و بقیه مشکلات هم خیلی کم شده. دوست دارم و منتظرم زودتر بیای پیشمون. سالم و سرحال باش عزیزم. هنوزم نمیدونم دخملی یا پسمل هنوزم هر چی میخرم باید خنثی باشه تا وقتیکه بفهمم دختری یا پسر. اینم جایزه 4 ماهگیت. دیدی مامان خوش قوله. هر ماه جایزتو میخره.   ...
13 اسفند 1391