شکوفه انار مامان و بابا، نارمیلا جونشکوفه انار مامان و بابا، نارمیلا جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

قشنگ ترین اتفاق زندگی

غربالگری دوم

غربالگری دوم سونو نداشت فقط رفتیم دو تایی ازمایش خون دادیم. رفتیم پیش دکتر خدا رو شکر همه ازمایش ها خوب بود. سونوی بعدی بیشتر از یک ماهه بعده. خیلی مونده تا اون موقع... هیجان دارم زودتر جنسیتتو بفهمم تا بتونم برات خرید کنم.
29 بهمن 1391

اولین سفر تو دل مامانی

بازم سلام جوجه کوشولوی من تو بهمن ماه رفتیم پیش خانواده بابایی. باور کن من خیلی مواظبت بودم که اذیت نشی. بابایی هم مواظب هر دومون بود. مامان بزرگ و بقیه خیلی خوشحال شدن از دیدن ما و خیلی بیشتر خوشحالن به خاطر وجود تو. عمه ها طبق سونوگرافی های سنتی معتقدند تو دخملی هستی!! حالا باید صبر کنیم ببینیم چقدر تشخیصشون درست بوده. اونجا هم سعی کردیم زیاد این ور اون ور نریم که گلمون اذیت نشه. چند روزی بودیم و خدارو شکر به سلامت برگشتیم خونمون. راستی اونجا که بودیم مامانجون ( مامان من ) یه سرویس لحاف و تشک برات خرید. دستش درد نکنه. حالا وقتی اومدی میبینی چقدر خوشگلن. فعلا همینا تا بعد . . . مواظب خودت باش عشقم   ...
25 بهمن 1391

سه ماهگی نی نی

سلام گل نازم یه ماه خیلی سخت گذشت. حالت تهوع و خستگی و بی حالی مامانی رو خیلی اذیت کرد. رفتم دکتر قرص و شربت داد. همه میگن دیگه از این به بعد این حالتا کم میشه و از بین میره. واقعا امیدوارم همین طور باشه. چون خیلی سخته بدون قرصا حالم همش بده قرصم که میخورم همش خوابم . . . ولی تو خوب باشی منم تحمل میکنم. پس قول بده خوب و سالم و قوی باشی. اینم جایزه ماه سوم ...
13 بهمن 1391

غربالگری اول + سونوگرافی NT

سلام فسقلی چطوری مامانی؟ امروز من و تو بابایی رفتیم سونو NT پیش دکتر خودکار. واااااااای چیزی که تو مانیتور میدیدیم واقعا قابل باور نبود. من و بابایی کلی تعجب کردیم و البته ذوق زده شدیم. ماشالا خیلی بزرگ شدی مامانی. دفعه پیش فقط یه نقطه بودی اما حالا! خیلی واضح و مشخص میشد همه قسمت های بدنتو تشخیص داد. قربونت برم که اینقدر نازی. شصتت تو دهنت بود و مدام وول میزدی شیطونک من. خدارو شکر سالم سالمی عشقم. دستات، پاهات، اندازه استخوون بینی و مغز و هر چی که باید بررسی میشد خوبه خوب بود. خدا رو هزار بار شکر که همه چی مرتبه. من و بابایی خیلی خوشحالیم و یه عالمه هم دوست داریم. راستی جنسیتت هم معلوم نشد فسقلی. دکتر گفت زوده و فعلا 50 - 50 هست! چه د...
7 بهمن 1391

اندر احوالات مامان

سلام گلکم خوبی عشق من؟ جات راحته؟ توروخدا تو خوب باش. مامان که حال و روزش افتضاحه. تو خوب باش که دلم خوش باشه به خاطر خوب بودن تو من بدم! مامان همه این مشکلات رو داره                 و بیشتر ... تازه خاله و بقیه منو دعوا میکنن که چرا نمیرن به کلوپمون سر بزنم اخه نمیدونن من پای لپ تاپ اینجوری میشم شبا هم که نمیزاری مامانی بخوابه و مامانی تا خود صبح      و مامان در طول روز مامانی اینقدر آتیش نسوزون و یه کم دلت واسه مامانی بسوزه. عاشقتم شیطونکم ...
20 دی 1391

دو ماهه شدی جیگرم

سلام نی نی گولوی نازم افرین عزیزم یه ماه بزرگتر شدی. با اینکه مامانی خیلی اذیت میشه ولی خوشحالم که داری بزرگتر میشی. الان شصت روزه که تو دل مامانی. خیلی باحاله نه؟ قرار بود هر ماهی که بچه خوبی بودی برات جایزه بخرم. اما این ماه هم با اینکه مامانو اذیت کردی دلم نیومد برات چیزی نخرم. زودتر بیا اینارو تنت کنم. مبارکت باشه عشقم     ...
13 دی 1391

من و تو و بابایی

سلام نقطه کوچولوی مامان  ( . ) امروز با بابایی رفتیم تو رو ببینیم. دست خاله سوگند درد نکنه. دکتری که معرفی کرده بود عالی بود. خوش اخلاق و با حوصله و مهربون. کلی هم سربه سر بابایی گذاشت. اخه بابایی می گفت مامانش میگه اندازه عدسه. پس چرا من نمیبینمش؟ خانم دکتر هم میخندید. واقعا هم خیلی کوچولو بودی و فقط یه نقطه تو مانیتور بود که خانم دکتر می گفت توئی! راستی خانم دکتر سنتو 5 روز کمتر گفت. یعنی طبق سونو 6 هفته و 6 روزته قربونت برم. قلبتم ریتم و ضربان نرمال داشت اما برای شنیدن صدای قشنگش زود بود. خدارو هزار بار شکر که خوب و سرحالی فسقلی. مامان فدای قدت و بالات. مامان قربون قد 8 میلیمتری و قلب نقطه ایت بره. خداروشکر که سالمی. خدار...
5 دی 1391

مهمونی شب یلدا

سلام عسلم خوبی جیگرم؟ مواظب خودت هستی؟ مامانی من ازت بی خبرم و نگران. فقط جدیدا که حالم خوب نیست با خودم میگم حتما تو خوبی ایشالا. خیلی مراقب خودت باش عشقم. حالا امشب که مهمون داریم مامانی اصلا حالش خوب نیست. ده دقیقه تو آشپزخونه کارامو انجام میدم پنج دقیقه میام تو اتاق دراز می کشم.  کلی کار ریخته سرم. طفلک مامانجون اومده بالا کلی کمک کرد. اگه نبود تنهایی به هیچ کاری نمیرسیدم با این حالم. تو هم توی دل مامانی کمک میکردی قربون دستای کوچولوت برم    شانس ما بابایی که امروز ماموریته قرار بود ساعت 3 بیاد و خریدارو انجام بده اما متاسفانه پروازش تاخیر داشت و مامانی دوست داشت موهای خودشو بکنه از عصبانیت خلاصه بابایی س...
30 آذر 1391

قایم موشک بازی

سلام فسقلی مامان امروز از صبح دنبال سونو بودم تا تورو ببینم کوچولو. اما انگار طلسم شده بود هر جا میرفتم یا مسئولش نبود یا تعطیل بود یا اصلا سونو نداشتن یا .... مثل اینکه قسمت نیست ببینمت امروز. شب که بابایی اومد قرار بود بریم خرید اخه میدونی که فردا کلی مهمون داریم هم شب یلداس هم شب سالگرد ازدواج منو بابایی.   البته امشبه که ما یه دفعه فردا یه جشن کوچولو میگیریم.     گل من امسال واسه سالگرد عشقمون تو دلمی و چقدر خوبه که تو هم هستی. خیلی دوس داشتیم امشب ببینیمت. آخه میخواستیم فردا شب که همه جمع هستن به همه بگیم که یه فرشته کوچولو به خونوادمون اضافه شده. خلاصه تا نه شب گشتیم و بالاخره یه جا پیدا کردیم اما اق...
29 آذر 1391